کودک و بازی: اجازه دهید بچه ها بازی کنند
اگر در اطراف بچه ها هستید، احتمالاً هر روز آن را می شنوید. به بچهها گفته میشود که ندوند، از آنجا پایین بیایند، هیچ علامت بازی وجود ندارد، زیرا ممکن است به خودشان صدمه بزنند، از اشیاء تیز دور باشند یا اساساً از انجام هر کاری که در آن زمان هیجانانگیز یا جسورانه به نظر میرسد دست بردارند – همه اینها به نام والدین مسئولانه یا به این دلیل. ممکن است کسی صدمه ببیند با این حال، به نظر می رسد که ترس ما از آسیب دیدن کودکان ممکن است منجر به ایجاد خلاقیت و ترس بیشتر در کودکان شود و در عین حال خطر آسیب شناسی های روانی خاص را افزایش دهد.
با شروع سال ۲۰۱۱، مدرسه ابتدایی سوانسون در نیوزلند خود را به یک آزمایش دانشگاهی رساند. آنها موافقت کردند که تمام قوانین زمین بازی را به حالت تعلیق درآورند و به بچهها اجازه میداد تا بدوند، از درختها بالا بروند، از روی تاب بپرند، از تپهای گلآلود سر بخورند، و در یک “گودال با قطعات شل” شبیه یک زمین بازی ماجراجویی کوچک بازی کنند. معلمان از هرج و مرج می ترسیدند، اما چیزی که در عوض به دست آوردند چیزی بود که آنها به عنوان شیطنت و قلدری کمتر توصیف کردند. مدیر توضیح داد که بچه ها آنقدر سرشان شلوغ و نامزد بود که نمی خواستند مشکل ایجاد کنند.
در نروژ، سندستر شروع به مشاهده و مصاحبه با کودکان در زمین های بازی کرد. در سال ۲۰۱۱، او نتایج خود را در مقاله ای به نام بازی خطرناک کودکان از دیدگاه تکاملی: اثرات ضد ترس از تجربیات هیجان انگیز منتشر کرد.
او نتیجه گرفت که کودکان نیاز حسی به احساس خطر و هیجان دارند. این بدان معنا نیست که کاری که انجام می دهند باید واقعاً خطرناک باشد، فقط به این معنی است که آنها احساس می کنند ریسک بزرگی را انجام می دهند. درگیر شدن در این موقعیت ها آنها را می ترساند، اما در نتیجه یاد می گیرند بر ترس خود غلبه کنند.
سندستر در مقاله خود شش نوع بازی مخاطره آمیز را شناسایی می کند:
- کاوش در ارتفاعات، یا به دست آوردن چشم انداز پرنده، همانطور که او آن را به اندازه کافی بلند برای برانگیختن احساس ترس.
- دست زدن به ابزار خطرناک – استفاده از قیچی تیز یا چاقو یا چکش های سنگین که در ابتدا غیرقابل کنترل به نظر می رسند اما بچه ها یاد می گیرند که بر آنها مسلط شوند.
- قرار گرفتن در نزدیکی عناصر خطرناک – بازی در نزدیکی آب های وسیع یا نزدیک آتش، بنابراین بچه ها متوجه می شوند که خطری در این نزدیکی وجود دارد.
- بازی کشتی خشن، بازی و مبارزه – بنابراین بچه ها یاد می گیرند که در مورد پرخاشگری و همکاری مذاکره کنند.
- دوچرخه سواری سریع یا اسکی با سرعتی که خیلی سریع به نظر می رسد.
- کاوش به تنهایی این آخرین مورد از Sandseter به عنوان مهمترین مورد برای کودکان توصیف می شود. توضیح این که “وقتی آنها تنها می مانند و می توانند مسئولیت کامل اعمال خود و عواقب تصمیمات خود را بپذیرند، تجربه هیجان انگیزی است”.
سندستر به روانشناسی تکاملی اشاره می کند. کودکان با غریزه ریسک کردن در بازی به دنیا می آیند، زیرا یادگیری مذاکره با ریسک در رشد مهارت های بقا در طول سنین بسیار مهم بوده است. حیوانات جوان نیز مهارت های زندگی را از طریق بازی یاد می گیرند. در دورهای دیگر، ما باید یاد میگرفتیم که از خطر فرار کنیم، از خود دفاع کنیم و گاهی مستقل باشیم. حتی امروزه، بزرگ شدن فرآیندی برای مدیریت ترس ها، محاسبه خطرات، آزمایش مرزهای فیزیکی و روانی و یادگیری تصمیم گیری صحیح است. با ریسک کردن در بازی، کودکان به طور موثر خود را تحت نوعی مواجهه درمانی قرار می دهند تا با مجبور کردن خود به انجام طیف وسیعی از فعالیت هایی که ترس را برمی انگیزد، بر ترس خود غلبه کنند.
اگر کودکان هرگز این روند را طی نکنند، ترس به طور بالقوه می تواند به یک فوبیا تبدیل شود. سندست می نویسد: “ترس ما از آسیب دیدن کودکان ممکن است منجر به ترس بیشتر کودکان و افزایش سطح آسیب شناسی روانی شود.”
او همچنین به مطالعه ای اشاره می کند که نشان می دهد افرادی که در سنین بین ۵ تا ۹ سالگی در اثر سقوط از ارتفاع به خود آسیب می رسانند، کمتر در سن ۱۸ سالگی از ارتفاع می ترسند. تجربه”.
تحقیقات دیگر همچنین نشان می دهد که کودکان بیش از حد محافظت شده ترسناک تر رشد می کنند، کمتر ریسک می کنند و خلاقیت کمتری دارند. جو فراست، یک جنگجوی بانفوذ ایمنی، این را خلاصه می کند که می گوید: “خطرات معقول برای رشد سالم کودکان ضروری است”. نگرش ها و سیاست های بیش از حد هوشیارانه که بازی کودکان را محدود می کند، علی رغم بهترین نیت ظاهراً به نفع فرزندان ما نیست.
رفرنسهای کودک و بازی
- Rosin H (2014) Hey! Parents Leave Those Kids Alone. The Atlantic, April 2014, 75-86.
- Sandseter EB, Kennair LE (2011) Children’s risky play from an evolutionary perspective: the anti-phobic effects of thrilling experiences. Evol Psychol. 21;9(2):257-84.